• 10 سال پیش

  • 1.0K

  • 06:57

از آبها به بعد

سهراب سپهری
2
توضیحات
از آبها به بعد روزی که دانش لب آب زندگی می کرد،انساندر تنبلی لطیف یک مرتعبا فلسفه های لاجوردی خوش بود.در سمت پرنده فکر می کرد.با نبض درخت ، نبض او می زد.مغلوب شرایط شقایق بود.مفهوم درشت شطدر قعر کلام او تلاطم داشت.انسان در متن عناصر می خوابید.نزدیک طلوع ترس، بیدارمی شد.اما گاهیآواز غریب رشددر مفصل ترد لذتمی پیچید.زانوی عروجخاکی می شد.آن وقت انگشت تکامل در هندسه دقیق اندوه تنها می ماند._________  قایقی خواهم ساخت... قایقی خواهم ساخت خواهم انداخت به آب دور خواهم شد از این خاک غریب که در آن هیچ کسی نیست که در بیشه عشق قهرمان را بیدار کند قایق از تور وتهی ودل آرزوی مروارید همچنان خواهم راند نه به آبی دل خواهم بست نه به دریا-پریانی که سر از آب بدر می آرند و در آن تابش تنهایی ماهیگیران می فشانند فسون از سر گیسوهاشان  همچنان خواهم راند همچنان خواهم خواند دور باید شد دور مرد آن شهر اساطیر نداشت زن آن شهر به سرشاری یک خوشه ی انگور نبود هیچ آیینه تالاری سر خوشی ها را تکرار نکرد چاله آبی حتی مشعلی را ننمود دور باید شد دور شب سرودش را خواند نوبت پنجره هاست همچنان خواهم راند همچنان خواهم خواند پشت دریا ها شهری ست که در آن پنجره ها رو به تجلی باز است بام ها جای کبوتر هایی ست که به فواره ی هوش بشری می نگرند دست هر کودک ده ساله شهر شاخه ی معرفتی ست مردم شهر به یک چینه چنان می نگرند که به یک شعله به یک خواب لطیف خاک موسیقی احساس تو را می شنود و صدای پر مرغان اساطیر می آید در باد پشت دریا ها شهری ست که در آن وسعت خورشید به اندازه ی چشمان سحر خیزان است شاعران وارث آب و خرد و روشنی اند پشت دریا ها شهری ست! قایقی باید ساخت

با صدای
خسرو شکیبایی
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز
shenoto-ads
shenoto-ads