بروسوف

فرنگیس آریان‌پور
    7
    میانگین پخش
    45
    تعداد پخش
    1
    دنبال کننده
    بالاخره اتفاق افتاد. سرنوشت من تعیین شد، آنهم به طور غیرمنتظره ای. تمام شب خوابم نبرد. چهره والودیا جلوی چشمم بود و التماس و عجز و ناله هایش مثل کابوس وحشتناکی مرا تا صبح دنبال می کرد. صبح با چنان دلت...

    بالاخره...

    19:05
    • 30

    • 10 ماه پیش
    19:05
    امروز با یک ماجرای خیلی غیرمنتظره روبرو شدم. مدتها بود که متوجه غمگینی لیدوچکا شده بودم، یک جور حالت اندوه و نگرانی در حرکاتش موج می زد و در این اواخر رنگ و روی درست و حسابی هم نداشت......

    امروز ب...

    22:04
    • 36

    • 11 ماه پیش
    22:04
    حالا می خواهم ملاقات با مودست را برایتان تعریف کنم. به شما گفته بودم که مودست از من خواسته بود با او به بیرون شهر بروم تا موضوع مهمی را به من بگوید. بعد از مراسم بخاکسپاری شوهرم تصمیم گرفتم به وعده خد...

    حالا می...

    18:36
    • 31

    • 11 ماه پیش
    18:36
    اتفاق غیرمنتظره ای افتاد. شوهرم را در اتاق کارش کشته یافتم. قاتل با وزنه او را کشته بود. وزنه خونین همانجا روی زمین افتاده است. وقتی سراغ ویکتور رفتم بدنش هنوز گرم بود......

    اتفاق غ...

    18:52
    • 45

    • 11 ماه پیش
    18:52
    • 42

    • 11 ماه پیش
     دهساله بودم كه به خانه پدر بزرگ كه در شهر ولاديمير زندگي مي كرد رفتم. پاركي در آنجا بود كه يك قرن عمر داشت، بركه هاي زيباي زيادي در پارك بودند و خانه كاخ مانند قديمي كه چهارده تا اتاق ...

     د...

    21:08
    • 42

    • 11 ماه پیش
    21:08
    • 89

    • 11 ماه پیش
    ...مي ترسم حتي شاه سليمان با آن همه شهرت و آوازه اش، اعتبار خودش را از دست مي داد اگر پيشاپيش او را موظف مي كردند كه يك حرف خردمندانه بزند. تنها چيزي كه خيال مرا راحت مي كند اين است كه هر ات...

    ...مي ت...

    27:13
    • 89

    • 11 ماه پیش
    27:13
    • 89

    • 1 سال پیش
    من براي او از اولين عشقم تعريف كردم. بعداً مدت طولاني ساكت بوديم. بالاخره او خيلي آرام به حرف آمد، طوري كه گويا داشت با خودش حرف مي زد:نخير، اولين عشق من طور ديگري بود. درست تر گفته باشم، عشقي در...

    من براي...

    23:01
    • 89

    • 1 سال پیش
    23:01
    shenoto-ads
    shenoto-ads