• 2 سال پیش

  • 93

  • 05:49
توضیحات
نگاهی به چروک‌های پیشانی و دستان زمختش کردم و باز چشمم را دوختم به چشم مهربان و نگاه عمیقش. سیبی را از درخت چید و همان‌جا شست و به من داد. از توی جیب جلیقه‌اش دستمال پارچه‌ای تمیزی درآورد و آن را باز کرد. چاقوی تاشو را درآورد. تیغه‌اش برق می‌زد. دستة چاقو را به‌طرف من گرفت و گفت: «بگیر و سیب رو تقسیم کن.

با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز
تگ ها
shenoto-ads
shenoto-ads