• 3 سال پیش

  • 13

  • 05:12
توضیحات
من و پدربزرگ خندیدیم و مادربزرگ هم همان‌طور لنگان‌لنگان رفت که شیلنگ را از آن‌طرف حیاط بیاورد. با اشارة پدربزرگ دویدم و شیلنگ را از دست بی‌بی گرفتم و کشیدم و آوردم پای شیر آب. مادربزرگ گفت: «مادرجان، شب مهمون داریم، می‌خوام حیاط رو تمیز کنم.» مثل یک نوۀ حرف گوش‌کن گفتم: «بی‌بی، شما نمی‌خواد کاری انجام بدید، خودم حیاط رو می‌شورم.» و فوری شیلنگ را سر شیر آب زدم و آب را تا آخر باز کردم.

با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز
تگ ها
shenoto-ads
shenoto-ads