• 8 ماه پیش

  • 11

  • 46:09

ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت ۰۱۵

رواق / Ravaq
0
توضیحات


اي شاهد قدسي که کشد بند نقابت

و اي مرغ بهشتي که دهد دانه و آبت

خوابم بشد از ديده در اين فکر جگرسوز

کاغوش که شد منزل آسايش و خوابت

درويش نمي پرسي و ترسم که نباشد

انديشه آمرزش و پروای ثوابت

راه دل عشاق زد آن چشم خماري

پيداست از اين شيوه که مست است شرابت

تيري که زدي بر دلم از غمزه خطا رفت

تا باز چه انديشه کند راي صوابت


هر ناله و فرياد که کردم نشنيدي

پيداست نگارا که بلند است جنابت

تا در ره پيري به چه آيين روي اي دل

باري به غلط صرف شد ايام شبابت


دور است سر آب در اين باديه هش دار

تا غول بيابان نفريبد به سرابت

اي قصر دل افروز که عشرتگه انسي

يا رب مکناد آفت ايام خرابت

حافظ نه غلاميست که از خواجه گريزد

صلحي کن و بازآ که خرابم ز عتابت



Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Advertising Inquiries: https://redcircle.com/brands

Privacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy

با صدای

رده سنی
محتوای تمیز
تگ ها