داستان راجب خدمتکار جوانیست که در خانه پیرمرد عبوسی کار میکند و روزی اتفاقی مجسمه طلایی توی قفسه انباری پیدا میکند و تصمیم میگیرد با طرح نقشه ای در جلد ارواح با همدستی همراهانش آن را بدزدند.....

مسرور کارگردان تئاتر به اجنه و ماوراء اعتقادی ندارد و همین امر به شکلی احمقانه توی نمایشش به چالش کشیده میشه ، از طرفی سروش بازیگر نقش اول آن نمایش به او هشدار میدهد که باور نداشتن به این موضوع کار دس...

داستان راجب شاگرد قهوه چی جوانیست که اوستاش سفری سه روزه به مشهد میره و اون توی قهوه خانه تنها میمونه و یک روز اتفاقی سماور آب جوش از دستش رها شده و پای یک جن به ماجرا باز میشود......

پسر جوانی که توی تعمیرگاه کار میکند با صاحب کارش دعواش شده و بعد از اخراج برای اینکه تا پیدا شدن شغل تازه زمان بخرد و مادرش متوجه این موضوع نشود به خانه دوستش رفته و درگیر ماجراهای عجیب و شومی میشود.....

داستان راجب نویسنده ایست که مدتها از شهرت و موفقیتش گذشته و مسیر رو به زوالی رو طی میکنه در این بین تصمیم میگیره رمان آخرش رو بر اساس یک قاتل زنجیره ای بدنام تکمیل کنه و.....